
احساسات و برداشتهام گنگ و نا روشناند: كسي كه بهانزوا دلخوش ميكند، بهزندهگي پشت كرده است و طبعا از تحسين هيچ آدميزادي بهرهمند نخواهد شد. در اين واقعيت هيچ ترديدي نيست . اما از در هاي زندهگي كه چهارتاق گشوده ماندهاند، رودهاي بيمهار احساسي تلخ بهدرياي پرتلاطم رويدادها فرو ميريزند و نتايج بس تاسفبارند. آنچه را ميبيني نميتواني انكار كني، حتا اگر چشمهات را بهروي آنها ببندي، حتا اگر از آنها بگريزي، حتا اگر نخواهي اصلا چيزي را ببيني يا دستكم بهروي خودت نياوري چيزي را ميبيني. گرچه تب تند اكنون بهعرق سرد نشسته است اما جريان مقاومتناپذير آن در زير پوستي زنده و تپنده در گذر است. تبزدهگان در راهاند، بههيات كولياني آواره محدوهي تنگ روياهاي سبزشان را در زميني كه زير پاي گزمگان له ميشود پي ميگيرند و نياز بهداشتن بامي برسر را حس ميكنند. گرچه بهظاهر صاعقههاي پر زور خشم و تعصب، خس و خاشاك بارور عشقهاي پر هياهوي بهار گذشته را بهكناري راندهاند اما زميني كه از دانههاي اشك و آه بارور شده است لاجرم گل خواهد داد. در انتظار چيزي نبودن به معناي آن نيست كه چيزي براي انتظار كشيدن موجود نيست؛ اين وضع با اينكه خيلي غمانگيز است اما پر دوام نيست: چنين بدان!