اين عشق مرگبار
در ذهنام
همراه با تب توست.
درگيرم،
با وحشتي ناشناخته
و تبي كه پيشانيام را ميسوازند.
گذشته و حالات را ميبخشم،
ولي نه، نميشود.ـ
بازگشت بهگذشته
بهمعناي توقف زندهگيي من است.
ويران كن!
ته ماندهي آنچه را از تو در ذهن دارم
خداي من!
ويران كن اشتياق دائميام را براي او
ويرانام كن!
(بخشي از يك ترانهي كوبايي بهترجمهي رضا علامهزاده)